معنی واقع شدن امری
حل جدول
لغت نامه دهخدا
واقع شدن. [ق ِ ش ُ دَ] (مص مرکب) صادر شدن. ظاهر گشتن. (ناظم الاطباء). پیش آمدن. روی دادن. اتفاق افتادن. حدوث. حادث شدن. افتادن. وقوع. وقوع یافتن. به وقوع پیوستن. ببودن. بودن. واقع گردیدن: فریاد از اهل شهر برآمد که چنین حادثه ای واقع شد. (مجالس سعدی). || در بیت زیر ظاهراً به معنی در بین آمدن و مجال گفتن پیدا شدن است:
دلم پاکست چشمم پاک ای محرم سرت گردم
اگر واقع شود این حرفها خاطرنشانش کن.
صوفی ساوجی (از آنندراج).
|| دوچار شدن. (غیاث) (آنندراج).
امری
امری. [اَ م ِ] (اِخ) این لفظ شبیه به نسبت است و نام امری بن مهرهبن حدادبن عمرو بود. (از انساب سمعانی ص 15).
امری. [اَ] (اِخ) (امراﷲ) از شاعران قرن دهم عثمانی واز مردم ادرنه بود و مناصب قضایی داشت. (از یادداشت مؤلف) و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1036 شود.
امری. [اَ] (اِخ) یکی از دهکده های ساری است که در سفرنامه ٔ مازندران و استرباد رابینو (ص 121 متن انگلیسی و ص 162 ترجمه ٔ فارسی) نام آن آمده است.
امری. [اِ م ِ] (اِخ) ژاک آندره فیلسوف الهی فرانسوی. وی در سال 1723 م. در ژکس متولد شد و در سال 1811 م. درگذشت. وی سرپرست انجمن مذهبی سن سولپیس بود. (از لاروس).
امری.[اِ م ِ] (اِخ) میشل پارتیچلی از مردم ایتالیا در سال 1596 م. در لیون متولد شد و در سال 1650 م. درگذشت. مازارن وی را بسمت نظارت و پیشکاری مالی برگزیده بود. وی با وضع بعضی از قوانین مالیاتی طرف بغض عامه قرار گرفت و باعث شورشی شد. رجوع به لاروس شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
رخ دادن در جایی شدن پروا یافتن (مصدر) رخ دادن ظاهرشدن روی دادن بوقوع پیوستن: ((ذکر احوالی که درآن مدت واقع شد. . . ))، ممکن شدن مجالی پیداشدن: ((دلم پاک است چشمم پاک ای محرم سرت گردم اگر واقع شود این حرفها خاطر نشانش کن خ)) (صوفی)
امری
(صفت) منسوب به امر یا وجه امری. آنست که کار را بطور حکم و فرمان و خواهش بیان کند: برو بروید بگو بگویید. امر منفی را (نهی) گویند و جزو وجه امری بشمار میرود: مرو مروید.
فارسی به عربی
معادل ابجد
782